ساعت برایت ایستاده و مکان برایت ثابت

وقتی مرگ را ببینی و برگردی

خنده ها برایت بی معنی

گویی تازه آمدی به این خاک

می خندند ...یاد گرفته ای با خنده ها باید خندید

و با گریه ها باید گریه کرد

در دلت اما به خنده شان می گریی و به گریه ها شان میخندی

وقتی فریبت می دهند و باور می کنند قانعشان می کنی که فریب زده اند و بر ......

گونتر گراس

چرا ساکت باقی مانده‌ام، ساکت برای این مدت طولانی

چه‌چیزهایی آشکار است و ما آن‌ها را به

بازی جنگ‌ها کشانده‌ایم – جنگ‌هایی که بازماندگان‌اش شده‌ایم

جنگ‌هایی که تنها ارجاع‌هایش بوده‌ایم.

این حرف حق است و پرخاشگران رسماً منع می‌کنند بگویی

این حرف حق است و می‌خواهند مردم ایران را به‌خاطرش محو کنند

این حرف حق است و ماموری بر آن گذاشته‌اند و جمعی گذاشته‌اند

برایش هلهه کنند،

چون آنان به شایستگی رسیده‌اند و

حالا انگ بمب اتم به آنان می‌زنند.

در این میان چرا من پرهیز می‌کنم

کشوری را به نام خودش بخوانم

- کشوری که سال‌هاست وجود دارد – هرچند این را چون رازی پنهان کرده‌اند

حالا قدرت هسته‌ای کشوری دیگر گسترش می‌یابد،

از کنترل‌شان رها می‌گردد... فقط چون از هر نوع جست‌وجویی و از هر نوع کنکاشی

پنهان نگه داشته شده است؟

فکر می‌کنم همه در این میان سکوت اختیار کرده‌اند،

سکوت‌ها سکوتم را به بردگی خود کشانده است،

مانند دروغی غمگین شده‌اند دروغی که ساکنین‌اش مجازات امروز شده‌اند

هرچند ما توجه‌ای نخواهیم داشت؛

عبارت «ضد سامی» امروز همه‌گیر شده است.

اکنون به سرزمینم می‌نگرم

- که هر از گاهی گناهانی یگانه و منحصر به فرد گریبان‌اش را می‌گیرد،

که موظف است تا خود را توجیه کند،

دوباره می‌گویند فقط اهداف تجاری دارند، هرچند ما

با تند زبانی‌مان آن را «جبران و تاوان» می‌خوانیم –

آیا باید زیردریایی دیگری[1] را به اسرائیل تحویل دهیم،

همراه با امکاناتی ویژه

برای پرتاب موشک‌هایی ویژه – جایی‌که

وجود یک بمب اتمی اثبات نشده است

نباید لولو سر خرمن هوا کرد،

آن‌چه باید گفته می‌شد را گفتم.

چرا تا الان ساکت باقی مانده بودم؟

چون فکر کردن به ریشه‌هایم

بر ذهنم سنگینی می‌کرد و گیجم کرده بود،

و از این واقعیت پرهیز می‌کردم،

مثل حقیقتی که توسط دولت اسراییل اعلام شده باشد

دولتی که می‌خواستم همراه‌اش شده باشم.

چرا الان این حرف‌ها را می‌زنم؟

پیر شده‌ام و این آخرین جوهرهایم است:

مگر قدرت اتمی اسراییل

صلح جهانی را تهدید نمی‌کند؟

باید الان حرف را زد

چون فردا خیلی دیر خواهد بود؛

چون – چون مثل آلمانی دیگری و با تمام

وزنه‌ی گناهان گشته –

ما توانایی این را داریم که سر میز جهان حاضر شده و پیش‌بینی

گناهان آینده را بکنیم، و هیچ توجیه‌ای وجود ندارد که بتواند مشارکت ما در جرم را

پاک کند.

و اعتراف می‌کنم: ساکت باقی نخواهم ماند

چون به‌اندازه‌ی کافی از ریاکاری‌های غرب کشیده‌ام؛

آن‌قدر کشیده‌ام که دیگر باید از شرِ این سکوت خلاص شوم،

نصیحت می‌کنم درباره‌ی علتی مهود

درباره‌ی خطر کناره‌گیری از این جریان، و از جهان می‌خواهم کنترلی آزاد و همیشگی

بر قدرت اتمی اسراییل اِعمال کنند

و پایگاه‌های اتمی ایران

توسط هر دو کشور ساخته شود

با نظارتی جهانی.

راه‌حل تنها به همین شکل خواهد بود، برای اسراییلی‌ها، برای فلسطینی‌ها، و برای همگان،

راه‌‌حل تنها به همین شکل خواهد بود،

کشوری که شهروندان‌اش آن را اشغال کرده باشند

راه خودش را پیدا خواهد کرد،

آنا آخماتووا

خاطره ای در درونم است

چون سنگی سپید درون چاهی

سر ستیز با آن ندارم، توانش را نیز:

برایم شادی است و اندوه.

 

در چشمانم خیره شود اگر کسی

آن را خواهد دید.

غمگین تر از آنی خواهد شد

که داستانی اندوه زا شنیده است.

 

می دانم خدا انسان را

بدل به شیئی می کنند، بی آنکه روح را از او برگیرند.

تو نیز بدل به سنگی شده ای در درون من

تا اندوه را جاودانه سازی.


                                                           we miss and love you